ملاحسنی، امام جمعه ارومیه عامل کشتار ٤٧ نفر از مردم قارنا درگذشت

-   ملاحسنی، امام جمعه ارومیه عامل کشتار ٤٧ نفر از مردم قارنا درگذشت

«غلامرضا حسنی» - امام جمعه سابق ارومیه - درگذشت. او در سال های اخیر به دلیل بیماری، از امامت جمعه این شهر کناره گیری کرده بود.
غلامرضا حسنی که به «ملاحسنی» معروف بود متولد ۱۳۰۶ در روستای «بزرگ‌آباد» در ۳۰ کیلومتری ارومیه است. او تا قبل از کناره گیری، نماینده ولی فقیه در استان آذربایجان غربی و امام جمعه ارومیه بود. او همچنین نماینده ارومیه در دور نخست مجلس شورای اسلامی نیز بود.
غلامرضا حسنی عاشق کار با اسلحه نیز بود و در مقطعی نزد مردم به «ژنرال حسنی» هم مشهور شده بود. «کریم حنیف»، قائم‌مقام صدا و سیمای آذربایجان غربی در این زمینه می‌گوید: «قبل از انقلاب با تعدادی حزب‌اللهی در ارومیه گروهی تشکیل دادیم و از سال ۵۷ رسما گروه مسلح مبارزین ژنرال حسنی در ارومیه و در استان شکل گرفت... مردم به ایشان لقب ژنرال حسنی را داده بودند».
همچنین مشهور است که او پسر خود «رشید حسنی» را که گرایش های کمونیستی داشت، خود به دادگاه انقلاب معرفی کرد و پس از اعدام او نیز اظهار کرد که از اعدام فرزندش اصلا ناراحت نیست.
غلامرضا حسنی که در دوره ریاست جمهوری خاتمی سخت علیه او موضع می گرفت، در دوره اول ریاست جمهوری محمد احمدی نژاد از او نشان درجه یک شجاعت دریافت کرد.
نادر قاضی پور - نماینده ارومیه - درباره غلامرضا حسنی گفته است: «آقای حسنی همیشه اسلحه حمل می کرد تا به مردم پیغام آمادگی و هوشیاری بدهد. یک بار که در تهران آقای حسنی مورد سوءقصد قرار گرفت، با اسلحه ای که با خود داشت، فرد مهاجم را زد و جان سالم به در برد.
  منابع مرتبط
شریعت، حکومت اسلامی و حقوق بشر







جنایات ملاحسنی، امام جمعه ارومیه

قارنا روستايي کردنشين در پنج کيلومتري شهرستان نقده، واقع در کردستان ايران (به‌ لحاظ تقسيمات جغرافيايی بخش کردنشين استان "آذربايجان غربی") ميباشد. نقده ـ چون مابقی کردستان ـ از اوايل انقلاب شاهد تنشهايی بين مردم و جنبش کردستان از سويی و جانبداران حکومت اسلامی از سويی ديگر بود. جنگ ١٣٥٨در نقده که با عامليت و آمريت و ابزار حکومتيان چون ملا حسني (نماينده وقت خميني و کنونی خامنه‌ای در استان و امام جمعه اروميه) بوقوع پيوست، سر آغاز درگيريهاي خونيني شد که اکنون نيز آثار آن بر اين شهر مانده است. جنگ نقده‌ و جنايات بيشمار ملا حسنی و مراد قطاری آذری‌زبان در کردستان، نه‌ جنگ بين شيعه‌ و سنی بود و نه‌ جنگی بين کرد و آذری، بلکه‌ نزاعی بود که‌ از سويی حکومت اسلامی ايران قرار گرفته‌ بود و از سويی ديگر مردم و جنبش ملی ـ دمکراتيک کردستان. کشتار دسته‌جمعی روستای قارنا نيز جنايت حکومت و حکومتيان بود و نه‌ مردم آذری بر عليه‌ مردم کردستان. به‌ همين جهت نيز با وجود اين همه‌ جنايات معجوناتی چون ملا حسنی در کردستان، نيروهای دمکراتيک جنبش کردستان هيچگاه‌ دست به‌ مقابله‌ به‌ مثل بر عليه‌ مردم آذری نزدند و تنها خشم و رزم انسانی خود را بر عليه‌ رژيم افزايش دادند. اکنون نيز بر همه‌ی ما ايرانيان مبارز است که‌ اجازه‌ ندهيم اين همه‌ جنايت به‌ فراموشی سپرده‌ شود. شايسته‌ است که‌ حکومت اسلامی ايران در مجامع بين‌المللی بخاطر جنايت عليه‌ بشريت محکوم و تقبيح شود. فراموش نکنيم همانهايی که‌ اکنون در تهران سکان قدرت سياسی را در دست دارند، بخشا همانهايی هستند که‌ ديروز در کردستان جنايتها آفريدند و همين جنايات نيز لوحه‌ تقدير و ترفيع مقام آنها در نظام سراپا جنايت اسلامی ايران شد.


شرح جنايت


ساعت يك بعدازظهر يازدهم شهريور ماه سال ١٣٥٨، در يك يورش فجيع سه ساعته به روستاي قارنا ٤٧نفر از مردم بي‌گناه و بي‌دفاع که‌ جملگی غيرنظامی بودند، كشته شدند. آری، مقتولين زن و مرد و پير و جوان و حتي بعضي از كودكاني بودند كه هنوز سنشان به پنج سالگي هم نرسيده بود. اگرچه منابع مربوطه تعداد کشته‌ها را ٤٧نفر ذکر کرده‌اند ولي طبق گفته‌هاي اهالي روستا و مطلعين تعداد کشته‌هاي اين حادثه به 68 نفر رسيده است. در اين ميان برخي از خانواده‌ها تا شش نفر از اعضايشان را از دست دادند.


تنها دليلي که اکثر منابع حکومتی براي حادثه قارنا نوشته‌اند و صرفاً ميتوان به چشم توجيه به آن نگريست اين است که در چند روز قبل از حادثه قارنا در يک درگيري مسلحانه در منطقه دوآب (که نزديک به ١٥کيلومتر از قارنا و ٢٠ کيلومتر از نقده فاصله دارد) بين هواداران حزب دمکرات کردستان و تعدادي از آذريهاي حکومتی ساکن نقده که به آنها "مجاهدين انقلاب اسلامی" ميگفتند ١٢ تن (و به گفته عده‌اي ١٨تن) از آذريهاي مسلح کشته ميشوند. با انتقال کشته‌ها به نقده و برافروزي آتش انتقام عده‌اي از مردم مسلح آذري نقده با حمله به مردم قارنا (قبلا ذکر شد که حادثه در نزديکي دوآب و در يک درگيري مسلحانه روي داد) که بي خبر از اين وقايع در زمينهاي کشاورزي خود مشغول بودند افراد بيگناه و غير مسلح را وحشيانه به قتل ميرسانند.
برخي اخبار اين طور حکايت ميکنند که: "نيروهاي مهاجم وابسته به رژيم به فرماندهي حاجي معبودي و مراد قناري در راه رسيدن به قارنا در برخورد با هر کردي او را ميکشتند و بدين ترتيب تا رسيدن به روستا 6 نفر را که ٣نفر از آنان خردسال بودند به قتل مي رسانند. بعد از رسيدن به قارنا مردم را جمع کرده و به سوي آنان حمله ور شده و پير و جوان و زن و مرد را ابتدا با سرنيزه از پا در ميآورند و سپس با گلوله به زندگي پر از مظلوميتشان پايان مي‌دهند. در اين ميان حتي قرآن هم که مبناي حکومتشان مي‌باشد مورد بي احترامي قرار مي دهند و پيشنماز قارنا را که گمان مي‌کرد آنان به قرآن و خدا باور دارند، قرآن بدست از آنان تقاضا کرد تا خون بيگناهان را نريزند. ولي مگر مي شود فرمان ولايت فقيه را بخاطر فرمان خدا اجرا نکرد؟!! قرآن در خون جاري از سر از تن جدا شده ايشان رنگي تازه برخود مي گيرد. در اين جنايت 68 نفر از مردم بي گناه و مدني قارنا غرق خون مي‌شوند.


در باره اين فاجعه از زبان اهالي قارنا در روزنامه " اطلاعات ١٦/٠٩/١٣٥٨ " ميخوانيم :


"كمتر كسي مي تواند با بازماندگان فاجعه «قارنا» به صحبت بنشيند و از گزارش انچه در مدت سه ساعت بر اين مردم بيگناه گذشت، متأثرنشود. مردم قارنا درباره اين فاجعه، خبر صريح و روشن دارند. حمزه شريفي ١٥ساله دانش اموز سال سوم راهنمائي درباره انچه ساعت يك بعدازظهر روز ١١شهريور امسال در قارنا گذشت سندي غير قابل انكار ارائه مي دهد. يك نسخه از اين مدرك را تقريباً همه بازماندگان كشتار دهكده قارنا در دست دارند. سند، نامه‌ايست از شخصي بنام حاج عظيم معبودي كه براي خليل خسروي كدخدا و چندتن از محترمين ده نوشته است. نامه روي كاغذ ماركدار تجارتخانه‌ی معبودي كه عامل فروش تراكتورهاي انيور سال در شهرهاي نقده و پيرانشهر و اشنويه و حومه است، نوشته شده، و مردم قارنا مي گويند: او از فئودالهاي وابسته به رژيم است. نامه يك روز قبل از فاجعه نوشته شده و متن ان چنين است:
جناب اقاي بهلول گلستان و عزيز بازدار و خليل خسروي. پي از سلام خواهشمندم براي :مد و رفت شهر براي خاربار (خواربار) ده‌ قارنا هم خودتان و هم برادران ديگرده قارنا آمد و رفت داشته باشيد. هركسي كوچكترين ناراحتي براي شماها و برادران كرد ديگر ايجاد نمايد فوري به انتظامات يا خود بنده مراجعه فرماييد تا باسم ضد انقلاب ان كس را گرفته و به مقامات دولتي تحويل دهم. خلاصه هيچگونه وحشت و ناراحت نباشيد، ما هم برادر هستيم.
با تقديم احترام
حاج عظيم معبودي
امضاء
‌‌‌
١٠/٠٦/١٣٥٨


محاصره‌ی روستا

از نامه اينطور پيداست كه مردم ده دلواپسي‏هائي داشتند و هدف نويسنده نامه اين بوده است كه مردم ده را آرام كند و ظاهراً موفق هم شد. حمزه مي‌گويد:
- روز ١١شهريور، تمام اطراف ده را با تانك و توپ محاصره كرده بودند، و ساعت يك بعدازظهر عده‌اي حدود صد نفر بهمراه شخصي به‌ اسم قادري، بشكل مجاهدين پاسدار، بخانه‏ها ريختند و هر كسي را دم دستشان ديدند، كشتند و سر بريدند. روحاني ده، با يك جلد قران، نزد انها رفت و قسم خورد كه مردم اين ده هيچ تقصير و گناهي ندارند. مهاجمين روحاني ده را فوراً كشتند و سرش را بريدند و با خود بردند و هنوز سر روحاني ده پيدا نشده است.
زني كه دو فرزند ١٥و ١٨ساله‌اش را در اين كشتار از دست داده است مي گويد:
- آنها به هيچكس رحم نكردند. اينهمه بيرحمي را ما هيچ جا نشنيده بوديم. انها كه حالا زنده اند در ان ساعت يا در ده در خانه‌شان نبودند يا توانستند به طريقي خود را مخفي كنند.
پيرمردي بنام سيداحمد درباره نوع اسلحه‌اي كه بكار برده شده بود، مي‌گويد:
- بعضيها را با تفنگ كشتند بعضيهارا با چاقو و كارد سر بريدند، بعضيها را هم مخصوصاً كودكان را زير لگد و پوتين خفه كردند.
سيد احمد كه ٩نفر از اعضاي خانواده‌اش را از دست داده است درباره چگونگي زنده ماندن خود مي گويد:
- من انروز در نقده بودم و غروب، وقتي وارد قارنا شدم، جهنم را جلوي چشم خود ديدم. ......"
(اطلاعات١٦/٠٩/١٣٥٨)

تعليقات