فعلا به همین بسنده میشود که این رفراندوم دکتراهای فلسفه را به پرت و پلا گفتن واداشت، مدعیان پروپاقرص حقوق بشر را رسوا کرد، مخالفین تحریمهای آمریکا را به موافقین تحریم کردستان تبدیل کرد، کمونیستهای جهان وطنی را کنار قاسم سلیمانی نشاند، ملیها را فاشیست کرد، اصلاح طلبها را همتراز مکارم شیرازی قرار داد.
در یکی دو ماه اخیر که اخبار تحولات اقلیم کردستان در سرخط خبرها بوده
این فرصت پیش نیامد از چپها و ناسیونالیستهای ایرانی پرسیده شود شما که این
حکومت را وابسته به غرب و برگزاری رفراندوم را بخشی از سیاست آمریکا برای
خاورمیانه میدانستید، اکنون که معلوم شده نه تنها آمریکا بلکه کل جهان غرب
و قدرتهای منطقه علیه این حکومت اقلیم اقدام میکند، باز آنرا یک بازی
امپریالیستی یا یک توطئه علیه ایران میدانید؟ واقعا این عمق نگاه و
تحلیلتان بود؟
کمترین دستاورد رفراندوم کردستان ابطال تخیلات این
دائیجان ناپلئونهای وطنی بود. اما دستاورد دیگری که قدرش را ندانستند، دور
کردن دیسکورس اصلی خاورمیانه از گفتمان نئو سلفیسم عربستان و نئو عثمانیسم
ترکیه و نئوصفویسم ایران بود. این سه گفتمان سالهاست که جایی برای رای
مردم، حق مردم، سرنوشت مردم، آزادی مردم، رفرم و اصلاحات باقی نگذاشته بود.
حکومت اقلیم کردستان با برپایی این رفراندوم، توانست بسیاری را از عمق
فاصلهشان با آنچه که بودند (دمکراسیخواه، مدافع آزادی، معتقد به
پلورالیسم و سکولاریزم و عدالت اجتماعی و ...) و آنچه الان هستند (در کنار
یکی از سه گفتمان مذهبی فوق قرار گرفتهاند) هوشیار کند، هرچند بسیاری هم
کماکان در این پسگرد تاریخی خود سیر میکنند.
اما چون بحث استقلال و
حق تعیین سرنوشت و رفراندوم و نظر عموم و ... در آینده هم گفتمان اصلی
کردها و سایر آزاداندیشان خواهد بود، مطمئنا از شمار کسانی که در ناخودآگاه
در کنار سه گفتمان مذهبی فوق قرار گرفتهاند، کاسته خواهد شد. این دستاورد
کمی نیست.
حکومت اقلیم کردستان همچنین نشان داد علیرغم همه
کاستیهایی که دارد و همه مشکلاتی که با آن مواجه است، بیش از همه حکومتهای
منطقه جنبه تقبل و تحمل اپوزیسیون را دارد. در همه روزهای این بحران
سیاسی، علیرغم آنکه واقعا بسیاری از رسانههای کردستان و احزاب اقلیم مرز
میان خبررسانی و جوسازی را نابود کرده بودند، با وصف آنکه تندترین مواضع
توسط دو حزب اسلامی و همچنین جنبش گوران علیه حکومت اتخاذ شده بود، اما باز
خوشبختانه نه هیچ روزنامهنگاری مواخذه شد و نه هیچ حزبی منحل شد و نه هیچ
رهبر اپوزیسیونی بازداشت و حصر و زندان شد.
اگر تلاشها برای فعال
کردن پارلمان و تشکیل مجدد حکومت ائتلافی به نتیجه برسد، با موضع درستی که
از دیروز حکومت اقلیم اتخاذ کرده و در واقع توپ را در زمین حیدر عبادی قرار
داده است، هم انسجام داخلی بهتر خواهد شد، هم حمایتهای بین المللی جدی
خواهد شد و هم زمینه برای بررسی و دادگاهی آنهایی که در صفوف اتحادیه میهنی
بدون هماهنگی با حکومت با بغداد مذاکره کرده بودند، فراهم خواهد شد، آنهم
در فضایی شفاف و دمکراتیک و البته در صورت اثبات اتهام، با مجازات شدید و
غیرقابل بخشش مجرمان.
دو، رفراندوم
در دور دوم ریاست جمهوری
خاتمی، عدهای در تهران یک نظرسنجی انجام داده بودند که در آن نشان داده
شده بود اکثریت مردم ایران با دشمنیهای حکومت ایران با آمریکا موافق
نیستند. چنان برگزارکنندگان نظرسنجی را تارومار کردند که همه یا زندانی و
یا فراری و یا بعد از زندان فراری شدند و نظرسنجی از این دست هم در داخل
ایران اسلامی تحت ولایت خامنهای برای همیشه پایان یافت. قرار نیست مردم
جهان وخود مردم ایران هم بدانند که خود مردم ایران چه میخواهند. گستاخی هم
حدی دارد! به قول خامنهای، بیحیاها!
رفراندومی که لازم الاجرا
نباشد هم، به نوعی یک نظرسنجی است. واکنش خامنهای به این رفراندوم دقیقا
به مانند واکنش به همان نظرسنجی بود. نباید مردم جهان و خود مردم کردستان
بدانند که مردم کردستان چه میخواهند، حتی اگر خواستار اجرای خواستهشان هم
نباشند. آنچه که خامنهای را مجبور کرد به سیم آخر بزند شادی مردم کردستان
در داخل خود ایران بود. این دیگر از آن نظرسنجی تهران هم خطرناکتر بود.
اینبار مردم تنها با پرکردن یک فرم یا پاسخ به چند سوال تلفنی نظرشان را
نگفته بودند بلکه مردمانی در شهرهای مختلف در فضای سنگین امنیتی، با قبول
همه نوع خطر به خیابانها ریختند و از اینکه همتبارانشان در آنسوی مرز
بالاخره توانستند بگویند که چه میخواهند، جشن گرفتند و سرود خواندند و پای
کوبیند.
اینجا بود که خامنهای اعلام کرد که 'به هرنحو ممکن' باید
این رفراندوم لغو شد. شش سال قبل هم گفته بود به هر نحو ممکن باید اسد در
قدرت بماند. او واقعا به ابعاد این انحا ممکن فکر نمیکند. الان برای
بسیاری از کردها، نه عراق، نه سوریه نه ترکیه، بلکه این ایران است که دشمن
شماره یک کردها است. پیامدهای این 'به هر نحو ممکن' در آینده نزدیک روشنتر
میشود. از دست دادن یک متحد استراتژیک و تبدیل آن به یک دشمن باالقوه، آنهم
در مجاورت مرزهای خود، مستی کنونی را از سر خامنهای و ژنرالهایش
میپراند.
مضحکترین خواسته در این میان خواسته ملغی کردن رفراندوم
است. اصلا یک رفراندوم چگونه لغو میشود؟ شخص مسعود بارزانی هم نمیتواند
رفراندوم را لغو کند و اگر همین الان در یک مصاحبه تلویزیونی بگوید
رفراندوم ملغی شده، حرفهای او به اندازه اعترافات زندانیانی که تحت فشار
بیان شده است نامعتبر است و در بهترین حالت، تنها رای فرد خودش را پس
گرفته است. رفراندوم تنها با یک رفراندوم دیگر و در شرایط برابر توسط
مردمی که رای دادهاند قابل لغو شدن است. یعنی مردمی که ٢٥ سپتامبر با
مشارکت ٧٣ درصدی و با رای ٩٣ درصدی به استقلال رای دادند، آنهم در فضای
امنیتی سالم و با حق فعالیت آزادانه کمپین نه به رفراندوم، تنها اگر در
شرایط آزاد مجددا در رفراندومی دیگر با اکثریتی بالای ٥٠ درصد و مشارکتی
بالای ٥٠درصد بگویند که ترجیح میدهیم به جای استقلال، با بغداد بمانیم، در
آن صورت رفراندوم ٢٥ سپتامبر لغو خواهد شد.
اینجاست که معلوم میشود
دیکتاتورهایی که از رای مردم میترسند چه اندازه استدلالهایی جفنگی ارائه
میدهند. آنها با زور اسلحه هم نمیتوانند رفراندوم را لغو کنند تنها
میتوانند خواسته و ارادهای را که در رفراندوم تجلی یافته بود، سرکوب
کنند. تا کی؟ معلوم نیست!
سه، کرکوک:
در یکی دوماه گذشته که
صدها بار نام کرکوک در رسانههای فارسی زبان پخش و منتشر شد هیچکدام به
مخاطبان خود نگفتند وضعیت سیاسی، تاریخی، کنونی این شهر چگونه است؟ ماده
١٤٠ قانون اساسی عراق چیست؟ چرا تصویب شد؟ چرا اجرا نشد؟ وضعیت کرکوک در
دوران صدام، در دوران پس از صدام تا ظهور داعش، و در دورانی که تحت حاکمیت
حکومت اقلیم کردستان بود چگونه بود؟ عمدا همه این سوالات مهم زیر هزاربار
تکرار کردن نام کرکوک بی پاسخ ماند.
دستاورد دیگر رفراندوم استقلال
کردستان این بود که ماده ١٤٠ اجرا شد به اضافه اندکی هم بیشتر! ماده ١٤٠
چیست؟ پس از سقوط صدام کردها که بیش از یک دهه را در استقلال دوفاکتو
گذرانده بودند و کرکوک راهم از دست نیروهای صدام آزاد کرده بودند، پذیرفتند
که فعلا کنترل این شهر دست حکومت بغداد باشد به این شرط که طی دو سال،
بغداد رفراندومی را در کرکوک و سایر مناطقی که تکلیفشان روشن نبود برگزار
کند و اگر اکثریت مردم این مناطق خواستار پیوستن به اقلیم کردستان باشند،
مدیریت این مناطق به حکومت اقلیم کردستان سپرده شود.
این مصوبه
چنان مهم بود که به یکی از بندهای قانون اساسی عراق تبدیل شد و ماده ١٤٠
لقب گرفت، تاریخ تصویب آنهم سال ٢٠٠٥ بود، یعنی میبایست نهایتا تا پایان
٢٠٠٧ این رفراندوم برگزار شود اما حتی تا ٢٠١٧ هم دولت عراق به اجرای این
تعهد خود عمل نکرد. چرا؟ چون نتیجه آن را میدانست.
در این سالها که
رفراندوم برگزار نشد، در همه انتخابات سراسری، استانی و حتی شهری همیشه
کردها برنده انتخابات میشدند، آنهم انتخاباتی که خود دولت مرکزی متصدی
اجرای آن می بود و یکبار هم اتهام تقلب مطرح نشد. کسانی که الان نگران
تمامیت ارضی عراقند، در همه این سالها در برابر عدم اجرای این بخش از قانون
اساسی سکوت کرده بودند، از آمریکا و اروپا گرفته تا ایران و ترکیه و خود
عربهای شیعه و سنی عراق. رسانهها هم طبعا خود را به آن راه میزنند.
در سه سال و سه ماهی که کرکوک تحت کنترل نیروهای حکومت اقلیم کردستان بود،
به نحوی غیرقابل مقایسه با همه دورههای پیشین در صدسال گذشته، از آزادی و
امنیت توامان برخوردار بود و اکنون حتی خیلی از عربها و ترکمنهای کرکوک هم
خواستار آزادی و امنیتی هستند که در دوران حکومت کردستان داشتند.
طبعا رسانههایی که هیچ تمایلی به بررسی رویدادهای سه سال اخیر و یا دهه
اخیر کرکوک ندارند، به هیچ وجه به بررسی اسناد متعدد تاریخی وابسته به
آرشیو عثمانیها، انگلیسیها، فرانسویها، حتی خود حکومت پادشاهی عراق و
حکومتهای متعدد جمهوری عراق ندارند (همه کاملا اسناد غیر کردی) که همه بدون
استثنا بر کردستانی بودن کرکوک و اکثریت بودن کردها (برای مقطعی مطلق و
اکنون نسبی) در این شهر تاکید دارند. جالب آنکه تنها مقام بالا رتبه ایرانی
که پس از انقلاب در مورد کرکوک حرف زده رفسنجانی بود که در چندین مصاحبه و
سخنرانی کرکوک را متعلق به کردستان معرفی کرده بود.
مردم کرکوک که
هوای زندگی در آزادی و امنیت را برای چندصباحی نفس کشیدهاند، هیچگاه دیگر
تن به حاکمیت بغداد نخواهند داد مگر به قدرت زور و با توپ و تانک که عمر
چندانی در موزائیک سیاسی پرتلاطم عراق نخواهد داشت. اقدام درست کردها که
نگذاشتند این شهر به مانند حلب و موصول به یک ویرانه تبدیل شود، یادآور
داستان آن دو زنی است که هر دو داعیه مادری فرزندی را داشتند و مادر اصلی
تا دید که قاضی دستور دونیمه کردن کودک و دادن هر نیمه به یکی از دو زن را
داده است، ادعایش را پس گرفت تا فرزندش سالم بماند.
مطمئنا دیر یا
زود مردم کرکوک با قیامی مردمی و با حمایت پیشمرگهها یا در رفراندومی آزاد
و دمکراتیک با کمترین تلفات دوباره به کردستان خواهند پیوست. آنها نه تنها
ماده ١٤٠ را اجرا کردند، نه تنها گفتند که خواستار پیوستن به اربیل هستند
که همزمان گفتند خواستار استقلال هم هستند.
چهار، مسعود بارزانی:
برنده معنوی این رفراندوم مسعود بارزانی بود. اولا همه تهمتهایی که در همه
این سالها به او زده میشد دال بر اینکه وابسته به آمریکا است و وابسته به
ترکیه است و ... همه باطل شد. ثابت شد که نه تنها –به مانند اکثر رهبران
منطقه- وابسته به غرب یا وابسته به سه فرقه نئو عثمانیسم و نئو سلفیسم و
نئو صفویسم نیست بلکه آبرو و اعتبار خودش را پای حق ارائه نظر ملتش گذاشت و
تن به هیچکدام از تهدیدها و ترغیبها نداد.
دوما او گذشته جالبی
نداشت. بخش چشمگیری از فساد سیاسی و اقتصادی حکومت اقلیم (که مصرانه معتقدم
باز هم از همه کشورهای منطقه سالمتر است) مستقیم و غیرمستقیم به او
برمیگردد. همچنین طولانی کردن دوره ریاست او به مدت دو سال کاری بود که
هیچگاه نمیبایست به آن تن میداد، اما او در این ورق از کارنامه ٦٠ ساله
سیاسیاش – که شاید آخرین ورق کارنامهاش هم باشد- نمره قبولی گرفت.
شاید و امیدوارم، در یکی دو روز آینده ایشان استعفا بدهد و از قدرت
کنارهگیری کند. در این صورت بارزانی اولین رهبری خواهد بود که در
خاورمیانه بدون مرگ، یا کودتا یا انقلاب از قدرت کنار میرود. همین الان هم
او جایگاهی مانند مصدق و جمال عبدالناصر در میان مردمش به دست آورده.
اما برای ثبت در تاریخ و برای آنهایی که نمیخواهند اطلاعاتشان در حد
خبرهای روزانه باقی بماند، بارزانی کسی بود که در ۲۰۰۵ پس از تصویب قانون
اساسی جدید و درج ماده ١٤٠ گفت برای اولین بار به عراقی بودن خودم افتخار
میکنم. پنج سال پس از آن تاریخ زمانی که نوری مالکی و ایادعلاوی برای کسب
کرسی نخست وزیری، عراق را به مدت یک سال در بن بست سیاسی قرار داده بودند،
بارزانی گلایه اجرا نشدن ماده ١٤٠ را کنار گذاشت، همه سران احزاب و
شخصیتهای سیاسی عراق را به اربیل دعوت کرد و با تلاشی کم نظیر آنها را به
تفاهم رساند تا کابینه دوم دولت نوری مالکی در ٢٠١٠ تشکیل شود.
اما
دقیقا از سال بعد، از آغاز تز هلال شیعی، از فردای سرکوب سنیهای عراق توسط
نوری مالکی و تبدیل شدن عراق دمکرات سکولار و فدرال، به یک حکومت
فرقهگرای دیکتاتوری تحت امر قاسم سلیمانی –همانی که در ٢٠٠٧ بارزانی از
دست آمریکایی ها در پی حمله به کنسولگری ایران نجاتش داده بود- تبدیل شد،
بارزانی از آینده عراق ناامید شد و اجرانشدن ماده ١٤٠ هم او را بیشتر و
بیشتر ناامید کرد.
او میدانست که حشد شعبی و نیروهای دیگر عراق
بلافاصله پس از آزادی موصل به کرکوک حمله خواهند کرد، به همین دلیل اصرار
داشت تا رفراندوم برگزار شود تا بعد همه بدانند که کی دارای مشروعیت حاکمیت
است و چه نیرویی اشغالگر است. از این لحاظ هم کاری که او کرد، برگشت
ناپذیر است. اگر استعفا دهد، نامش در کنار سایر رهبران تاریخ کرد ماندگار
خواهد شد.
پنج، ایرانیان عزیز ما!
اما بزرگترین دستاورد این
رفراندوم نقشی بود که به مانند سنگ محک برای جامعه عوام و روشنفکری ایران
ایفا کرد و بخشی از دلایل عدم تحقق دمکراسی ایران را پس از صد و ده سال
روشن کرد.
نشان داد که نگاه به حقوق بشر و آزادی و دمکراسی چه
اندازه سطحی و موردی است. نشان داد که برای بسیاری حتی اطلاعات عمومی در
این حد است که نمیدانند برای چنین رفراندومی باید مردم همه آن کشور رای
بدهد یا مردم منطقهای که خواستار جداییاند. نشان داد ناسیونالیسم آنها چه
اندازده ضربهپذیر و مستعد برای ایستادن در کنار ارتجاع است. نشان داد که
درک بسیاری از امنیت ملی چه اندازه سخت افزاری است – به مانند امنیتی که
شوروی برای روسهای تامین کرده بود- و چه اندازه نادمکراتیک به مانند
عربستان و عراق دوران صدام است.
بسیار ی که نمیتوانستند شادی خود
را از تعلیق رفراندوم پنهان کنند نمیدانستند که این تصمیم سیاسی منشا
نظامی دارد، یعنی به زور تفوق قدرت نظامی تحمیل شده است، نه با خواست مردم ،
یا با پی بردن حکومت اقلیم که وای بغداد چقدر خوب است و تازه متوجه شدیم
که ماندن با بغداد چقدر به سودمان است!
اگر از این منطق خوشحالید،
متاسفم که باید بگویم این منطق شامل قدرت سرکوب حکومت کنونی علیه مردمان
ایران که خواستار آزادی و حقوق سیاسی و اجتماعی خود هستند هم میشود و بدتر
از آن، شامل اعمال تحریم و محاصره اقتصادی و حتی حمله نظامی یک قدرت برتر
به ایران هم میشود.
یک عده در میان عوام که انصافا هنر کرکری
خواندنشان خیلی حرفەای است، نخست که مساله رفراندوم مطرح شد، فریاد
برآوردند که وامصیبتا، این یعنی کشتار و خون و خونریزی و جنگهای اینچنانی و
حمام خونهای آنچنانی اما بعد که کردها بدون خونریزی کرکوک را به نیروهای
عراقی واگذار کردند، اینبار همانها نیروهای پیشمرگه را مسخره میکردند که
این بود قدرت و توانتان!
و آن شبی هم که خبر و تصاویر مقاومت مردم
کرکوک و خانقین منتشر شد فریاد بر میآوردند که چرا فرزندان خودتان را به
کشتن میدهید. این واقعا مصداق سرگیجه فاشیستی است!
آنکه مبارزه میکند شاید شکست بخورد اما آنکه مبارزه نمیکند مطمئنا شکست میخورد.
پرداختن به مواضع پیچیده و پرتناقص طیف نخبگان سیاسی و روشنفکران فارس- به
استثنای معدودی انگشت شمار- خود چنان فاجعهبار است که به چندین نوشته و
بررسیهای متعدد و مستقل دیگری نیاز دارد. فعلا به همین بسنده میشود که
این رفراندوم دکتراهای فلسفه را به پرت و پلا گفتن واداشت، مدعیان
پروپاقرص حقوق بشر را رسوا کرد، مخالفین تحریمهای آمریکا را به موافقین
تحریم کردستان تبدیل کرد، کمونیستهای جهان وطنی را کنار قاسم سلیمانی
نشاند، ملیها را فاشیست کرد، اصلاح طلبها را همتراز مکارم شیرازی قرار داد
که از نابودی کردستان سخن میگفت و دلواپسان تمامیت ارضی و پان ایرانیست
را به دشمنان درجه یک کردها تبدیل کرد، همانهایی که بیشترین ادعای نزدیکی و
قرابت فرهنگی و زبانی کردهای آنسوی مرزها را هم داشتند.
این
رفراندوم در این عمر یک ماهه کنونی خود فضای فکری خاورمیانه را متحول کردە
است. برای تحقق تحولات بیشتر و بنیادی تر، عمر رفراندوم کردها دراز و
درازتر باد!
به امید رفراندومهایی بیشتر در سراسر خاورمیانه تا تنها ژنرالها و رهبران مستبدشان برایمان تصمیم نگیرند.
نویسندە: همین سعیدی
نویسندە: همین سعیدی
Comments
Post a Comment