دکتر حیدر رقابی (هاله)… سراینده شعر معروف مرا ببوس…زندگی پر از عشق نسبت به وطن داشت. در این مسیربحدی پیشرفت که همه چیز خود را به پای وطنش ریخت.
شور عشق به وطن در تمام اشعار و کتابهایش هویداست اما کمتر کسی از مبارزات و سختی هایی که وی کشید اطلاعی دارد.
هاله در سال1310 در تهران متولد شد و پس از طی دوره دبستان ، در دبیرستان دارالفنون به تحصیل ادامه داد. در آن سالها دبیرستانهای دارالفنون و مروی دارای دانش آموزان استثنایی بودندکه از نظر درسی و نیز از نظر سیاسی در مراحل پیشرفته تری قرار داشتند.
هاله در این سالها به حزب زحمت کشان پیوست.
با آمدن دکتر محمد مصدق در پست نخست وزیری ، وی با علاقه وافری متوجه شد که چه شور وطن پرستی در این مرد وجود دارد و برای همکاری با طرفداران وی وارد جبهه ملی گردید.
پس از مدتی در دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت ولی لحظه ای از طرفداری مصدق و مبارزه با دشمنانش دست بر نداشت.
کتابهای اشعاری که در این دوران منتشر کرد سراسر مملو از عشق به وطن و تقدیر از مصدق بود.
هاله بسیار شجاع بود و بدون ترس و واهمه با مخالفین برخورد میکرد و به همین علت چندین بار بعلت آسیب های وارده در بیمارستانها بستری گردید.
اشعار پر شوری در جریان ملی شدن نفت سرود که سراسر مملو از عشق به وطن و تقدیر از مصدق میباشد.
با کودتای بیست و هشت مرداد و جو پررعب و وحشتی که شاه بوجود آورده بود وی دست از مبارزاتش بر نداشت و مردانه در دفاع از مصدق حرف های خود را بگوش همگان میرسانید.
به دستور حکومت شاه ویرا به زندان انداختند و همراه سایر همرزمانش شکنجه کردند.
با تلاش خانواده اش و تراشیدن پارتی های با نفوذ وی را به دفتر زندان بردند و از او خواستند توبه نامه ای امضاء کند که طی آن نسبت به شاه ابراز وفاداری نموده و ضم مصدق را بنماید.
اما وی نتنها آن نامه را امضاء نکرد بلکه به فریاد زنده باد مصدق خود با پای خویش دوباره به زندانش بازگشت.
شکنجه ها ادامه داشت اما در فکر و عقیده او هیچ تغییری حاصل نشد.
در انتها با وساطت حاج محمد حسن شمشیری قهرمان قرضه ملی و از همکاران پرو پا قرص دکتر محمد مصدق قرار شد وی به حالت تبعید از کشور برای همیشه خارج شود و دیگر به ایران مراجعت ننماید.
شبی که فردای آن قرار بود وی برای همیشه از ایران برود نزد دختری که عاشقانه با وی قرار ازدواج بسته بود رفت و با گفتن شعر مراببوس از وی خداحافظی کرد.
این شعر کاملا گویای عشق او به آن دختر و نیز مسیر اجباری که باید در آتیه طی کند میباشد و لحظه به لحظه زمان جدایی را منعکس میسازد.
قسمتی از آهنگ مرا ببوس نیز بوسیله خود ایشان ساخته شد. صبح فردا این آهنگ با دیدار وی و مجید وفادار که دوستی نزدیکی باهم داشتند تکمیل شد .
متاسفانه وابستگان به حزب توده ناجوانمردانه این شعر را منتسب به سرهنگی توده ای کردند که بوسیله شاه اعدام گردید و مدعی شدند که این شعر را برای دخترش سروده است.
در حالی که متن شعر کاملا نشان میدهد عشق بین یک پسر و دختر ساختار این همه زیبایی را تشکیل میداده است .
پس از آن … هاله ایران را ترک کرد و ادامه تحصیلات خود را در دانشگاه کلمبیای آمریکا در رشته دکترای حقوق بین الملل ادامه داد. و پس از آن به دانشگاه آزاد برلن غربی برای گرفتن دکترای فلسفه مسافرت کرد و تز دکترای فلسفه او بعنوان بهترین تز شناخته و از طرف دولت آلمان چاپ گردید .
وی هیچگاه عشق قدیم خود را فراموش نکرد و به همین دلیل تا آخر عمر ازدواج ننمود.
وقتی انقلاب شد به ایران باز گشت و در دانشگاه تهران با سمت استادی در رشته فلسفه تدریس را آغاز کرد. و مورد استقبال بینظیر دانشجویان دانشگاه قرار گرفت.
در این مدت کتابهای فراوانی در رشته فلسفه و اشعاری در مورد جنگ ایران و عراق نوشت و به چاپ رسانید.
اما قبل از اینکه بتواند به زندگی خود سر و سامانی بدهد گرفتار بیماری جانسوز سرطان معده گردید .با وجود تلاش های زیاد برادرش جهانگیر رقابی، )تنها بازمانده خانواده( چه در داخل و چه در خارج از کشور،معالجات موثر واقع نشده و در آذر ماه سال 1366بدرود حیات گفت .
بنا به وصیت خودش او را در مقبره مرحوم شمشیری در کنار قهرمان ملی ایران غلامرضا تختی بخاک سپردند.
تشییع دانشجویان و بسیاری از مردم شکوه بسیار زیبایی به مراسم خاکسپاری و ختم این قهرمان داد.(نقل واقعیت از زبان پسر عموی ایشان آقای همایون رقابی عزیز)
متن شعر
مرا ببوس مرا ببوس
برای آخرین بار
ترا خدانگهدار
که میروم بسوی سرنوشت
بهار ما گذشته
گذشته ها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
در میان طوفان
هم پیمان با قایقرانها
گذشته از جان باید بگذشت از طوفانها
به نیمه شبها
دارم با یارم پیمانها
که برفروزم آتشها در کوهستانها آه
شب سیاه
سفر کنم
ز تیره راه
گذر کنم
نگه کن ای گل من
سرشک غم به دامن
برای من میفکن
دختر زیبا امشب بر تو مهمانم
در پیش تو میمانم تا لب بگذاری بر لب من
دختر زیبا از برق نگاه تو
اشک بی گناه تو
روشن سازد یک امشب من
مرا ببوس مرا ببوس
برای آخرین بار
ترا خدانگهدار
که میروم بسوی سرنوشت
بهار ما گذشته
گذشته ها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
No comments:
Post a Comment